علی هنوز سنش به خدمت سربازی نرسیده بود از بسیج مسجد ائمه اطهار علیه السلام تاییدیه ایی آورد تا پدرش امضاء کند به جهت اینکه موافقت کنند علی به جبهه برود . از آنجایی که پدر على موافق نبود. پدرش نگران درس على بود میگفت درست مقدم است ، پدر امضاء نکرد تا اینکه درسش تمام شد. دفترچه خدمت سربازی را گرفت و به پادگانی در عجب شیر اعزام شد و آقای ابوطالب فیض آبادی فراهانی پدر علی آرزو داشت پسرش به مدارج علمی بالا برسد و علی هم رسید به جایی که مایه ی سر بلندی پدر و مادر ، سربلندی کشورش ایران شد.